۰ دیدگاه نظر سحر پاشائی
بازاریابی عصبی یا نورومارکتینگ چیست؟ (همه آنچه باید بدانید)
سرفصل‌های مقاله
  • بازاریابی عصبی (نورومارکتینگ) چیه؟
  • کاربردهای بازاریابی عصبی
  • چی تصمیم هامون رو هدایت می‌کنه؟
  • تفاوت بازاریابی عصبی با علوم اعصاب مصرف کننده چیه؟
  • تفاوت نورومارکتینگ با بازاریابی سنتی
  • مزایای نورومارکتینگ
  • انتقادها به نورومارکتینگ
  • ابزارهای نورومارکتینگ: تکنیک‌ها و روش‌های اصلی
  • نمونه هایی از بازاریابی عصبی
  • نمونه هایی از کاربرد نورومارکتینگ در برندهای بزرگ
  • نورومارکتینگ چیا درباره مشتری‌ها نشون می‌ده؟
  • آیا نورومارکتینگ اخلاقیه؟
  • آینده نورومارکتینگ
  • سوالات متداول
  • جمع بندی

نظر مخاطب‌ها درباره تبلیغات شما چیه؟ برندتون چه حسی توشون ایجاد می‌کنه؟

اینا سوالایی هست که خیلی از شرکت‌ها باهاشون کلنجار رفتن. ولی الان که ابزارهای بازاریابی عصبی (نورومارکتینگ) راحت‌تر از قبل در دسترسه، هر شرکتی می‌تونه با قدرت علوم اعصاب، ذهن مشتری هاشو بهتر بشناسه.

خیلی از آژانس‌ها و برندهای معروف دارن از نورومارکتینگ استفاده می‌کنن تا هم رشد کنن و هم مشتری هاشون رو بهتر بشناسن. جالبه بدونی که اندازه بازار جهانی نورومارکتینگ تو سال 2021 حدود 2.5 میلیارد دلار ارزش گذاری شده و پیش بینی می‌شه تا سال 2030 به 21 میلیارد دلار برسه! یعنی یه رشد سالانه حدود 8.9 درصد.

تو این مقاله، قراره پایه‌های این علم جذاب رو بشناسیم و یاد بگیریم چطوری می‌تونه تبلیغاتمون رو قوی‌تر کنه و کلاً باعث رشد کسب وکارمون بشه. آماده ای؟ بیا بریم سراغش!

بازاریابی عصبی (نورومارکتینگ) چیه؟

نورومارکتینگ یه شاخه در حال رشد از بازاریابیه که علوم شناختی (مربوط به مغز)، اقتصاد و روانشناسی رو ترکیب می‌کنه. تو این علم، فعالیت‌های مغز و سیگنال‌های عصبی و بیولوژیکی اندازه گیری می‌شن تا بفهمیم مشتری‌ها چطوری به تبلیغات، بسته بندی، تجربه محصول، و حتی خود برند واکنش نشون می‌دن. (به عبارتی، نورومارکتینگ می‌ره سراغ ناخودآگاه آدم‌ها تا رفتار و تصمیم گیری هاشون رو تحلیل کنه.)

اما این فقط به اندازه گیری تبلیغات ختم نمی‌شه! نورومارکتینگ کمک می‌کنه تأثیرگذاری تمام نقاط تماس مشتری با برند (از لحظه ای که با برند آشنا می‌شه تا وقتی محصول رو می‌خره و دوباره ازش استفاده می‌کنه) بررسی بشه.

همونطور که توماس زوگا رامسوی، یکی از بزرگان این حوزه، می‌گه:

"ما منطقی تصمیم نمی‌گیریم. بیشتر انتخاب هامون رو ناخودآگاه انجام می‌دیم."

نورومارکتینگ از ابزارهایی مثل ردگیری چشم (Eye Tracking) و اسکن مغز (EEG) استفاده می‌کنه و اونا رو با تکنولوژی‌های پیشرفته ای مثل هوش مصنوعی ترکیب می‌کنه تا تعاملات و انتخاب‌های مشتری‌ها رو بررسی کنه. چون بیشتر رفتارهای مصرف کننده از فرآیندهای ناخودآگاه سرچشمه می‌گیرن، شناخت بهتر ذهن آدم‌ها می‌تونه یه نگاه دقیق‌تر از چرایی رفتار مشتری بهمون بده. نتیجه؟ بازده سرمایه گذاری یا همون ROI شما می‌ره بالا! 

کاربردهای بازاریابی عصبی

بازاریابی عصبی کاربردهای زیادی داره و می‌تونه به روش‌های جالبی برای فهمیدن ذهن مخاطب کمک کنه. مثلاً تو سال ۲۰۰۷، یه تیم از دانشمندای دانشگاه کارنگی ملون، استنفورد و MIT با استفاده از تصویربرداری مغزی (fMRI) بررسی کردن که مغز آدم‌ها موقع تصمیم گیری برای خرید چه واکنشی نشون می‌ده. این تحقیق باعث شد بفهمن که با نگاه به فعالیت مغز، می‌شه پیش بینی کرد که یه نفر یه محصول رو می‌خره یا نه.

یه مثال جالب از این علم تو کتاب "بیولوژی خرید: حقیقت و دروغ درباره چرایی خرید ما" اثر مارتین لیندستروم آورده شده. این کتاب که نتایج یه تحقیق سه ساله از سال ۲۰۰۴ رو بررسی کرده، به چند تا نتیجه جذاب رسید:

  • برچسب‌های هشدار روی بسته سیگار: برخلاف چیزی که به نظر میاد، این برچسب‌ها باعث افزایش فعالیت بخشی از مغز می‌شن که با ولع و craving مرتبطه. یعنی در عمل ممکنه افراد بیشتری رو به سیگار کشیدن تشویق کنه!
  • تصاویر برندهای بزرگ مثل آیپاد: این تصاویر همون بخشی از مغز رو فعال می‌کنن که نمادهای مذهبی فعال می‌کنن. انگار برای آدم‌ها یه حس خاص و قدرتمند دارن.
  • تصویر مینی کوپر: این تصویر باعث می‌شه بخشی از مغز که به چهره‌ها واکنش نشون می‌ده فعال بشه، انگار که یه چهره آشنا دیده شده.

نورومارکتینگ برای اهداف مختلفی استفاده می‌شه. اینجا چند تا از کاربردهاش رو برات می‌گم:

  • تست طراحی محصول: بررسی می‌کنه که طراحی یه محصول چه واکنشی رو تو ذهن مشتری ایجاد می‌کنه.
  • تست تجربه کاربری: کمک می‌کنه تجربه کاربر (مثلاً تو وب سایت یا اپلیکیشن) بهتر بشه.
  • A/B تستینگ: مقایسه تأثیر دو نسخه مشابه از یه تبلیغ برای دیدن اینکه کدوم یکی بهتر جواب می‌ده.
  • بهینه سازی CTA: بررسی اینکه عباراتی مثل "از وب سایتمون دیدن کنین" چقدر روی جذب مخاطب تاثیر داره.
  • ارزیابی تصاویر تبلیغاتی: تحلیل می‌کنه که تصاویر استفاده شده تو تبلیغات چقدر تاثیرگذاری دارن.
  • کمپین‌های بازسازی برند: برای طراحی کمپین هایی که تصویر جدیدی از برند تو ذهن مشتری بسازن.

یکی از چالش‌های نورومارکتینگ اینه که فناوری هاش مثل fMRI یا EEG گرون و تخصصی هستن. برای همین شرکت‌ها معمولاً خودشون این تحقیقات رو انجام نمی‌دن و به جای اون، از شرکت‌های مشاوره نورومارکتینگ کمک می‌گیرن. این شرکت‌ها به طور حرفه ای این تحقیقات رو انجام می‌دن و نتایج قابل استفاده ارائه می‌کنن.

نورومارکتینگ یه مسیر جالب و آینده داره که می‌تونه تبلیغات و محصولات رو دقیقاً با نیازهای ذهنی مشتری‌ها هماهنگ کنه. نظر تو چیه؟ به نظرت چنین علم جالبی چطور می‌تونه توی کسب وکارها انقلاب ایجاد کنه؟ 😊

چی تصمیم هامون رو هدایت می‌کنه؟

خیلی وقت‌ها فکر می‌کنیم همه تصمیم هامون رو خودمون آگاهانه می‌گیریم، ولی حقیقت اینه که بخش بزرگی از انتخاب هامون توسط ناخودآگاهمون انجام می‌شه. این همون جاییه که مفهوم شناخت ضمنی (implicit cognition) وارد می‌شه؛ یعنی محرک‌ها و فرآیندهایی که بدون اینکه خودمون بفهمیم، روی انتخاب هامون تاثیر می‌ذارن.

ناخودآگاه چطور کار می‌کنه؟

ناخودآگاه دو حالت اصلی داره:

  • حالت ناخودآگاه: مثل وقتی که تو خواب عمیق یا کما هستی.
  • فرآیندهای ناخودآگاه: اینا حتی وقتی بیداری، تو ذهنت اتفاق میوفتن ولی خودت دسترسی مستقیم بهشون نداری. با این حال، همین فرآیندها روی افکار، احساسات و رفتارهای تو تاثیر می‌ذارن.

یه اصطلاح جدید: "ناهوشیار"

اخیراً تو صنعت تحقیقات بازار، مخصوصاً تو آمریکا، یه واژه جدید به اسم ناهوشیار (nonconscious) استفاده می‌شه که خیلی نزدیک به مفهوم ناخودآگاهه. فرقی نمی‌کنه چی صداش کنیم، مهم اینه که بدونیم ذهن ناخودآگاه ما نقش خیلی پررنگی تو تصمیم گیری هامون داره.

خلاصه؟ حتی وقتی فکر می‌کنی همه چیز رو منطقی و حساب شده انتخاب می‌کنی، احتمالش زیاده که ناخودآگاهت یه نقش اساسی تو انتخاب هات بازی کرده باشه. 

تفاوت بازاریابی عصبی با علوم اعصاب مصرف کننده چیه؟

شاید تا حالا این سوال برات پیش اومده باشه که بازاریابی عصبی (نورومارکتینگ) و علوم اعصاب مصرف کننده (Consumer Neuroscience) دقیقاً چه فرقی با هم دارن. خب، این دو تا خیلی به هم نزدیکن، ولی یه تفاوت مهم دارن که همه چی رو مشخص می‌کنه.

بازاریابی عصبی بیشتر روی عملیاتی کردن داده ها تمرکز داره. یعنی چی؟ یعنی هدف اینه که از ابزارهای علوم اعصاب مثل ردگیری چشم، EEG (نوار مغزی)، یا حتی fMRI استفاده کنه تا بفهمه مشتری چطور به تبلیغات، طراحی محصول یا تجربه برند واکنش نشون می‌ده. این اطلاعات مستقیماً به استراتژی‌های بازاریابی تبدیل می‌شن. به زبون ساده، نورومارکتینگ برای اینه که بفهمیم چطور می‌تونیم محصولات و تبلیغاتمون رو بهتر با ذهن و احساسات مشتری هماهنگ کنیم.

علوم اعصاب مصرف کننده بیشتر روی تحقیقات علمی و تئوری تمرکز داره. هدف اصلی اینه که بفهمه مغز و ذهن انسان موقع خرید کردن یا تصمیم گیری درباره یه محصول دقیقاً چطور کار می‌کنه. یعنی بیشتر جنبه تحقیقاتی و آکادمیک داره و نتیجه هاش الزاماً برای بازاریابی استفاده نمی‌شه.

پس؛

  • علوم اعصاب مصرف کننده یه نگاه عمیق و علمی به ذهن مشتری داره و معمولاً برای کشف اصول کلی رفتاری و شناخت مغز استفاده می‌شه.
  • بازاریابی عصبی این اصول رو می‌گیره و مستقیماً توی طراحی کمپین ها، تبلیغات، یا بهبود تجربه مشتری به کار می‌بره.

فرض کن یه شرکت می‌خواد بفهمه چرا یه تبلیغ خاص روی مشتری هاش اثر نمی‌ذاره.

  • یه محقق علوم اعصاب مصرف کننده می‌ره سراغ این سوال که «مغز آدم‌ها چطور تصاویر و پیام‌های تبلیغاتی رو پردازش می‌کنه؟»
  • ولی یه متخصص نورومارکتینگ از ابزارهای موجود استفاده می‌کنه تا بفهمه «تو همین تبلیغ خاص، چه چیزی باید تغییر کنه تا مشتری بیشتر جذب بشه.»

در واقع، نورومارکتینگ نتیجه‌های تحقیقات علوم اعصاب رو برمی داره و تبدیلشون می‌کنه به راهکارهای عملی برای رشد کسب وکار. ✨

تفاوت نورومارکتینگ با بازاریابی سنتی

خب، تو روش‌های سنتی بازاریابی مثل نظرسنجی، گروه‌های متمرکز (Focus Groups) یا مصاحبه ها، تمرکز اصلی روی اینه که آدم‌ها خودشون درباره تجربیات و رفتاراشون حرف بزنن. یعنی همه چی به چیزی که افراد خودآگاهانه احساس یا فکر می‌کنن محدود می‌شه.

حالا مشکل اینجاست که این روش‌ها همیشه دقیق نیستن، چون آدم‌ها ممکنه جواب هایی بدن که حقیقت ناخودآگاهشون رو نشون نده. ممکنه چیزی که می‌گن با چیزی که واقعاً احساس می‌کنن یا انجام می‌دن فرق داشته باشه. در نتیجه، این روش‌ها معمولاً فقط یه تصویر سطحی از رفتار مشتری ارائه می‌دن.

اینجاست که نورومارکتینگ با یه نگاه عمیق‌تر وارد می‌شه. این علم می‌تونه پاسخ‌های ناخودآگاه مشتری‌ها رو به محرک‌های بازاریابی (مثل پیام ها، تبلیغات یا تجربه‌های مشتری) اندازه گیری کنه. مثلاً:

  • نورومارکتینگ می‌تونه نشون بده که مشتری واقعاً چه احساسی داره وقتی یه تبلیغ رو می‌بینه، بدون اینکه نیاز باشه خودش حرفی بزنه.
  • این علم می‌تونه واکنش‌های مشتری رو لحظه به لحظه ردیابی کنه، از وقتی یه تبلیغ شروع می‌شه تا وقتی تموم می‌شه.

در نتیجه نورومارکتینگ تصویر دقیق‌تری از رفتار واقعی مشتری ارائه می‌ده. به جای اینکه فقط به حرف‌های مشتری‌ها اکتفا کنیم، می‌تونیم ببینیم مغز و بدنشون چطور به تبلیغات و پیام‌های بازاریابی واکنش نشون می‌ده. این یعنی دیگه فقط به چیزی که مشتری می‌گه اعتماد نمی‌کنیم؛ بلکه می‌فهمیم واقعاً چه چیزی روی تصمیم گیری هاش تاثیر داره.

مزایای نورومارکتینگ

نورومارکتینگ به کمک ابزارهای پیشرفتش چیزای پیچیده ای مثل توجه، میزان بار ذهنی، احساسات و حافظه رو اندازه گیری می‌کنه. این علم، لایه ای از دقت و شفافیت به بازاریابی اضافه می‌کنه که روش‌های سنتی اصلاً نمی‌تونن بهش برسن. حالا بیا چند تا از مهم‌ترین مزایای نورومارکتینگ رو با هم ببینیم:

1. شناخت بهتر اینکه چی مشتری‌ها رو نگه می‌داره

نورومارکتینگ می‌تونه احساسات پیچیده مغز رو اندازه گیری کنه. این یعنی می‌تونه بفهمه کدوم قسمت‌های یه تبلیغ یا صحنه ای خاص، حس مثبت یا منفی تو مخاطب ایجاد می‌کنه. با این اطلاعات، شرکت‌ها می‌تونن تبلیغات یا محصولاتی بسازن که بیشتر به دل مشتری بشینه.

2. افزایش تعامل مخاطب با برند

وقتی یه شرکت بتونه احساسات و رفتارهای مشتری‌ها رو بهتر اندازه گیری کنه، دستش برای طراحی تجربه‌های جذاب و تاثیرگذارتر بازتره. این یعنی می‌تونه کاری کنه که مخاطب بیشتر درگیر بشه و علاقش به برند عمیق‌تر بشه.

3. پیش بینی دقیق‌تر واکنش‌های بازار

حالا با ابزارهای جدیدی مثل مدل‌های پیش بینی، شرکت‌ها می‌تونن حتی قبل از اجرای یه تبلیغ، پیش بینی کنن که مردم موقع دیدن اون تبلیغ دقیقاً کجاها رو نگاه می‌کنن. این فناوری‌ها که ترکیبی از علوم اعصاب، داده‌های بزرگ و هوش مصنوعی هستن، دارن یه موج جدید از راه حل‌های ساده و آماده استفاده در نورومارکتینگ ایجاد می‌کنن.

4. قدرت دادن به مشتری ها

نورومارکتینگ می‌تونه به برندها کمک کنه تا ابزارهایی فراهم کنن که مشتری‌ها راحت‌تر تصمیم بگیرن. مثل چی؟ ارائه اطلاعات واضح درباره محصولات، حذف موانع تو مسیر خرید و ساده کردن دسترسی مشتری به چیزی که دنبالشه.

5. کاهش شلوغی تبلیغاتی و استرس تکنولوژیک

با نورومارکتینگ، شرکت‌ها می‌تونن بازاریابی‌های بی اثر و گیج کننده رو حذف کنن و روی تبلیغات واقعا موثر تمرکز کنن. این نه تنها به نفع شرکت هاست که بودجشون بهتر خرج بشه، بلکه مشتری‌ها هم از تجربه ای ساده تر، بدون سر و صدای اضافی، سردرگمی یا آزارهای تکنولوژیک لذت می‌برن.

نورومارکتینگ هم به شرکت‌ها کمک می‌کنه مشتری هاشون رو بهتر بشناسن و محصولات و تبلیغات قوی‌تری ارائه بدن، هم زندگی مشتری‌ها رو راحت‌تر و دلپذیرتر می‌کنه. به قول معروف، با یه تیر دو نشون! 

انتقادها به نورومارکتینگ

با اینکه نورومارکتینگ یه علم جذاب و پرکاربرده، ولی مثل هر چیز دیگه ای، مخالفای خودش رو داره. اینجا سه تا از اصلی‌ترین انتقادهایی که بهش می‌شه رو با هم بررسی می‌کنیم:

1. کنترل و دستکاری احساسات مشتری

یکی از نگرانی‌ها اینه که نورومارکتینگ ممکنه برای دستکاری احساسات و ترس‌های مشتری‌ها استفاده بشه. مثلاً بعضی منتقدا، مثل گری روسکین (مدیر اجرایی سازمان "حق دانستن در آمریکا")، معتقدن این علم می‌تونه واکنش‌های عصبی خاصی رو تحریک کنه تا مشتری‌ها تصمیماتی بگیرن که شاید خودشون نمی‌خواستن.

اما از اون طرف، متخصصای نورومارکتینگ مثل شرکت BrightHouse تأکید می‌کنن که این روش‌ها بیشتر برای فهمیدن چگونگی ارتباط مشتری‌ها با محصولات و برندها استفاده می‌شه، نه کنترل و دستکاری.

2. شباهت به شبه علم

یه دسته دیگه از منتقدا، مثل جوزف تورو استاد دانشگاه پنسیلوانیا، می‌گن که نورومارکتینگ بیشتر شبیه یه روش فریبنده و هیجانیه که بیشتر از علم واقعی، به تبلیغات و شایعات وابسته ست. اونا معتقدن که ادعاهای نورومارکتینگ همیشه پایه و اساس علمی قوی ندارن و شاید بیشتر یه نوع بازاریابی برای خود بازاریاباست.

3. عدم ارائه اطلاعات جدید

یه ایراد دیگه اینه که نورومارکتینگ چیز جدیدی به بازاریاب‌ها یاد نمی‌ده. منتقدا می‌گن این علم فقط یه راه علمی پیچیده‌تر برای گفتن چیزهاییه که بازاریاب‌ها همین حالا هم می‌دونن. به عبارتی، اونچه که نورومارکتینگ کشف می‌کنه، معمولاً چیزیه که با تجربه و شهود هم می‌شه فهمید.

با اینکه نورومارکتینگ پتانسیل زیادی داره، این انتقادها نشون می‌ده که هنوز همه به قدرت و قابلیت هاش ایمان ندارن. شاید برای رفع این شک ها، نیاز باشه تحقیقات علمی بیشتری انجام بشه تا این علم جایگاه واقعی خودش رو تو دنیای بازاریابی پیدا کنه. اما چیزی که واضحه اینه که استفاده درست و اخلاقی ازش می‌تونه به نفع هم شرکت‌ها و هم مشتری‌ها باشه.

ابزارهای نورومارکتینگ: تکنیک‌ها و روش‌های اصلی

نورومارکتینگ یه جعبه ابزار پر از ابزارهای پیشرفته داره که هر کدوم برای یه جنبه خاص از رفتار مصرف کننده استفاده می‌شن. یکی از پرکاربردترین این ابزارها، ردگیری چشم (Eye-Tracking) هست. حالا ببینیم این ابزار چطور کار می‌کنه.

1. ردگیری چشم (Eye-Tracking)

این تکنیک برای اندازه گیری حرکت چشم‌ها استفاده می‌شه و اطلاعات خیلی جالبی درباره توجه و رفتار بصری افراد به ما می‌ده. با استفاده از Eye-Tracking می‌شه موارد زیر رو بررسی کرد:

  • زمان اولین نگاه: اینکه چقدر طول می‌کشه تا چشم یه نفر روی یه نقطه خاص مثل لوگو یا دکمه کلیک دار بیفته.
  • مدت زمان نگاه: چند ثانیه یه نفر روی یه نقطه مشخص متمرکز می‌مونه.
  • تعداد نگاه ها: چند بار یه نفر به یه نقطه خاص نگاه می‌کنه.
  • ترتیب نگاه ها: چشم به کجاها سر می‌زنه و مسیرش چطوره.

علاوه بر این، Eye-Tracking می‌تونه میزان برانگیختگی احساسی و بار ذهنی افراد رو هم اندازه گیری کنه. چطوری؟ با بررسی تغییرات در قطر مردمک چشم، چون وقتی احساسات یا تمرکز فرد تغییر کنه، مردمک چشمش هم تغییر می‌کنه.

انواع Eye-Tracking

ردگیری چشم در سه نوع مختلف استفاده می‌شه:

  • ایستگاهی با استفاده از مادون قرمز: این نوع به کمک دستگاه‌های ثابت انجام می‌شه و دقت خیلی بالایی داره.
  • عینکی با مادون قرمز: یه عینک مخصوص که روی چشم‌ها گذاشته می‌شه و حرکتشون رو ردیابی می‌کنه.
  • مبتنی بر وب کم: که با وب کم‌های لپ تاپ یا گوشی کار می‌کنه. البته دقت این روش نسبت به دو روش قبلی کمتره.

چرا Eye-Tracking اینقدر محبوبه؟

ردگیری چشم یکی از پرکاربردترین ابزارهای نورومارکتینگه چون هم در دسترسه و هم اطلاعات ارزشمندی درباره رفتار مشتری‌ها می‌ده. این ابزار معمولاً همراه با تکنیک‌های دیگه مثل اسکن مغزی (EEG) استفاده می‌شه. وقتی این دو ابزار با هم ترکیب بشن، می‌تونیم لحظه به لحظه بفهمیم که افراد چه احساسی دارن و چطور به محتوا یا محصول واکنش نشون می‌دن.

این روش کمک می‌کنه تا بفهمیم یه تبلیغ، طراحی وب سایت، یا حتی بسته بندی محصول چقدر موثره و چه تغییراتی می‌تونه نتیجه بهتری داشته باشه. 

یکی از خروجی‌های جذاب ردگیری چشم، نقشه‌های حرارتی یا Heatmaps هستن. این نقشه‌ها نشون می‌دن که کدوم قسمت‌های یه تصویر، صفحه وب یا تبلیغ بیشتر توجه افراد رو به خودش جلب کرده.
این نقشه‌ها با رنگ‌های مختلف (معمولاً قرمز برای بیشترین تمرکز و آبی برای کمترین) مشخص می‌کنن که مشتری‌ها کجاها رو بیشتر نگاه کردن یا روی چه بخش هایی تمرکز داشتن. اینجوری می‌تونی بفهمی مثلاً تو طراحی یه سایت یا تبلیغ، کدوم بخش‌ها بهتر جواب می‌دن و کدوم قسمت‌ها نیاز به بهبود دارن.

2. اسکن مغزی (EEG)

EEG یا الکتروانسفالوگرافی، فعالیت‌های مغز رو با اندازه گیری تخلیه‌های الکتریکی ثبت می‌کنه. این ابزار خیلی سریع (در حد میلی ثانیه) واکنش مغز به محرک هایی مثل تبلیغات یا طراحی‌های خاص رو نشون می‌ده. این اطلاعات کمک می‌کنن تا بفهمیم مغز چطور به انواع مختلف پیام‌های بازاریابی پاسخ می‌ده.

EEG چطور کار می‌کنه؟

  • معمولاً با بررسی فرکانس‌های مختلف در مغز: این فرکانس‌ها می‌تونن نشون بدن که فرد چه احساسی داره یا چقدر روی چیزی تمرکز کرده.
  • یا با استفاده از پتانسیل‌های وابسته به رویداد (ERP): تو این روش، مغز بارها و بارها در معرض یه محرک قرار می‌گیره و داده‌ها جمع آوری می‌شن تا نتیجه ای دقیق‌تر به دست بیاد.
  • روش‌های جدیدتر هم به بررسی اتصال بین بخش‌های مختلف مغز یا حتی "نویز" مغز (که بیانگر حالت‌های استراحت یا فعالیت ذهنی هست) می‌پردازن.

ترکیب EEG و ردگیری چشم

خیلی وقت ها، EEG رو همراه با ردگیری چشم استفاده می‌کنن. چرا؟ چون این ترکیب کمک می‌کنه بفهمیم وقتی یه نفر به یه بخش خاص نگاه می‌کنه، مغزش چه واکنشی نشون می‌ده. مثلاً می‌تونیم درک کنیم که یه تبلیغ چقدر موفق شده احساسات مخاطب رو تحریک کنه.

3. تحلیل حالت‌های چهره (Facial Coding)

این تکنیک، حالات چهره رو بررسی می‌کنه تا بفهمه افراد چه احساسی دارن. مثلاً از تغییرات کوچک در ابروها، لب‌ها یا چشم‌ها می‌شه حدس زد که یه نفر خوشحاله، ناراحته یا متعجب شده.

اما مشکلی که این روش داره اینه که خیلی از دانشمندا و متخصصای صنعت، اعتبارش رو زیر سوال بردن. چرا؟

  • عدم دقت: تحلیل حالات چهره همیشه نمی‌تونه احساسات واقعی رو به درستی نشون بده.
  • سوگیری و عدم ثبات: این روش تحت تاثیر برداشت‌های شخصی تحلیلگر یا شرایط مختلفه.
  • ارتباط محدود با احساسات واقعی: حالات چهره همیشه دقیقاً بازتاب دهنده احساسات واقعی نیستن.

به همین دلایل، شرکت‌های بزرگ مثل نیلسن و مایکروسافت، این روش رو از ابزارهای تحقیقاتی خودشون حذف کردن. این نشون می‌ده که صنعت داره به سمت تکنولوژی هایی می‌ره که پشتوانه علمی محکم‌تری دارن.

4. تصویربرداری عملکردی تشدید مغناطیسی (fMRI)

fMRI یه روش تصویربرداری مغزیه که تو نورومارکتینگ بیشتر برای درک بهتر رفتار مصرف کننده استفاده می‌شه. این روش به محقق‌ها نشون می‌ده کدوم بخش‌های مغز موقع انجام رفتارهای خاص، مثل تصمیم گیری خرید، فعال می‌شن.

چطوری کار می‌کنه؟
روش BOLD fMRI (وابسته به سطح اکسیژن خون) یکی از پرکاربردترین تکنیک‌های fMRI هست. این روش با اندازه گیری تغییرات مغناطیسی خون غنی از اکسیژن کار می‌کنه. وقتی یه بخش از مغز فعال‌تر می‌شه، خون بیشتری دریافت می‌کنه و همین باعث می‌شه این مناطق از مغز بهتر شناسایی بشن.

fMRI معمولاً بیشتر تو تحقیقات دانشگاهی استفاده می‌شه تا تحقیقات تجاری، اما داده هایی که می‌ده می‌تونه هم واکنش‌های خودآگاه و هم ناخودآگاه مغز رو از سطحی‌ترین تا عمیق‌ترین لایه‌ها ثبت کنه. حتی از این روش برای مطالعه خلاقیت انسانی هم استفاده شده.

5. اندازه گیری‌های فیزیولوژیکی

تو نورومارکتینگ، روش‌های فیزیولوژیکی زیادی برای بررسی واکنش‌های احساسی و شناختی مشتری‌ها استفاده می‌شه. این ابزارها به ما نشون می‌دن که افراد چطور به تبلیغات یا محصولات واکنش نشون می‌دن. چند نمونه از این اندازه گیری ها:

  • پاسخ پوستی (GSR): فعالیت الکتریکی پوست رو اندازه گیری می‌کنه که نشون دهنده شدت واکنش احساسی فرده.
  • گشاد شدن مردمک چشم: میزان درگیری شناختی و برانگیختگی احساسی رو نشون می‌ده.
  • ضربان قلب: سطح برانگیختگی احساسی یا استرس رو بررسی می‌کنه.
  • تنفس: می‌تونه سطح هیجان یا پاسخ‌های احساسی رو اندازه گیری کنه.

6. اندازه گیری‌های ضمنی (Implicit Measures)

رفتار مصرف کننده فقط یه فرآیند منطقی نیست؛ بلکه شامل فرآیندهای خودکار و ناخودآگاه ذهن هم می‌شه. ابزارهای جدیدی که این فرآیندها رو اندازه می‌گیرن، به ما کمک می‌کنن تا بهتر بفهمیم چه چیزهایی تو ناخودآگاه افراد می‌گذره.

زمان واکنش (Response Time - RT)

زمان واکنش، مدت زمانی که طول می‌کشه تا فرد به یه محرک خاص واکنش نشون بده رو اندازه می‌گیره. چون این زمان تحت تأثیر فرآیندهای احساسی و شناختی قرار می‌گیره، می‌شه ازش به عنوان شاخصی برای اندازه گیری احساسات ناخودآگاه، انگیزه‌ها و فرآیندهای شناختی استفاده کرد.

تست ارتباط ضمنی (IAT)

IAT یه تست روانشناسیه که قدرت ارتباطات ناخودآگاه بین مفاهیم مختلف رو بررسی می‌کنه. مثلاً می‌تونه نشون بده که فرد چه تعصب‌های ناخودآگاهی نسبت به گروه‌ها یا ایده‌های خاص داره.

تست واکنش سریع (FRT)

FRT یه روش علمی پرکاربرد برای بررسی فرآیندهای ناخودآگاه ذهنه. این روش کمک می‌کنه پاسخ‌های واقعی افراد نسبت به شناخت ضمنی و نگرش هاشون جمع آوری بشه.

خلاصه تکنیک‌های نورومارکتینگ

برای اینکه همه تکنیک‌های نورومارکتینگ رو یه جا ببینیم و بهتر بفهمیم چه کاری انجام می‌دن، این جدول رو برات ساده و خلاصه کردم:

تکنیکچطوری کار می‌کنه؟چی رو اندازه می‌گیره؟چی درباره مشتری به ما می‌گه؟
ردگیری چشم (Eye-Tracking)با استفاده از نور مادون قرمز، حرکات چشم رو به صورت لحظه ای بررسی می‌کنه.توجه از طریق موقعیت چشم، حرکت چشم و گشاد شدن مردمک.نشون می‌ده کدوم بخش‌ها توجه و علاقه مشتری رو بیشتر جلب کردن.
EEGفعالیت‌های الکتریکی مغز رو که از سلول‌های عصبی تولید می‌شه، ردیابی می‌کنه.فرآیندهای شناختی مثل تصمیم گیری و محاسبات.میزان یادآوری، برانگیختگی احساسی و سطح تحریک مغز رو اندازه گیری می‌کنه.
کدگذاری چهره (Facial Coding)حالت‌های چهره رو شناسایی و اونا رو با احساسات مختلف مرتبط می‌کنه.احساسات انسانی مثل شادی، غم، تعجب یا ترس.احساسات کلی مشتری مثل خوشحالی، ناراحتی یا تعجب رو تحلیل می‌کنه.
fMRIتغییرات جریان خون رو که به فعالیت عصبی مرتبطه، شناسایی می‌کنه.همبستگی‌های عصبی با انگیزه‌های مختلف مشتری.واکنش‌های احساسی، یادآوری و میزان درگیر شدن مشتری رو نشون می‌ده.
اندازه گیری‌های فیزیولوژیکیشامل روش‌های مختلف مثل پاسخ پوستی، گشاد شدن مردمک، ضربان قلب و تنفس.برانگیختگی احساسی و وضعیت‌های هیجانی مثل استرس یا هیجان.سطح استرس یا هیجان مشتری رو می‌سنجه و احساسات لحظه ای رو تحلیل می‌کنه.
اندازه گیری‌های ضمنیاطلاعات ناخودآگاه درباره ترجیحات ضمنی مشتری رو جمع آوری می‌کنه.بر اساس تحلیل زمان واکنش (Reaction Time).قدرت ارتباطات ذهنی با برند، انگیزه‌ها و میزان علاقه مشتری رو نشون می‌ده.

هر کدوم از این تکنیک‌ها بخش خاصی از رفتار و احساسات مشتری رو تحلیل می‌کنه. از حرکات چشم گرفته تا واکنش‌های ناخودآگاه و احساسی، همه این روش‌ها به برندها کمک می‌کنن تا بهتر بفهمن مشتری‌ها چه چیزی می‌خوان و چطور می‌شه توجهشون رو جلب کرد. با استفاده از این ابزارها، می‌تونی یه تصویر کامل‌تر از ذهن مشتری و واکنش هاش داشته باشی. 

نمونه هایی از بازاریابی عصبی

برای اینکه بهتر بفهمیم نورومارکتینگ چطوری کار می‌کنه، بذار چند تا مثال جذاب برات بزنم:

1. پارادوکس پپسی و کوکاکولا

تو سال 2003، یه دانشمند علوم اعصاب به اسم رید مونتاگ از دستگاه‌های تصویربرداری مغزی (fMRI) استفاده کرد تا یه پدیده جالب به اسم پارادوکس پپسی رو بررسی کنه. قضیه چی بود؟
توی تست طعم کور (یعنی بدون اینکه بدونن چی می‌خورن)، آدم‌ها به دو دسته مساوی بین پپسی و کوکاکولا تقسیم می‌شدن. ولی وقتی فهمیدن دارن چی می‌خورن، سه چهارمشون کوکاکولا رو ترجیح دادن!
مونتاگ متوجه شد که وقتی افراد می‌دونستن نوشیدنی چی هست، فعالیت بخش پیش پیشانی مغزشون بیشتر می‌شد. این بخش مسئول پردازش افکار پیچیده ست. نتیجه؟ تبلیغات و پیام‌های برندینگ کوکاکولا تو ذهنشون تصاویر مثبت ساخته بود، و همین باعث شد برند کوکاکولا تو انتخابشون برنده بشه.

2. دستکاری هورمون ها

تو بعضی تحقیقات نورومارکتینگ، دانشمندها هورمون‌های مغز رو تغییر می‌دن تا ببینن این تغییرات چه تاثیری روی رفتار خرید داره.
مثلاً، تو یه مطالعه دیدن افزایش تستوسترون تو مردها علاقشون به خرید کالاهای لوکس رو بیشتر می‌کنه. چرا؟ چون تستوسترون رفتارهای مربوط به قدرت و جایگاه اجتماعی رو تحریک می‌کنه، و باعث می‌شه افراد بیشتر به دنبال چیزایی برن که جایگاهشون رو تو جامعه بالا ببره.

3. تحریک خواب برای تغییر عادت ها

ایده این روش چیه؟ تحریک حواس آدم‌ها وقتی خوابن.
تو یه تحقیق، دانشمندها بوهای تخم مرغ گندیده و دود سیگار رو موقع خوابیدن افراد منتشر کردن. هدفشون این بود که ناخودآگاه افراد با این بوها حس بدی پیدا کنه و به کاهش عادت سیگار کشیدن کمک بشه. نتیجه نشون داد که این تکنیک تا حدی موثره!

4. خاموش کردن موقتی بخش هایی از مغز

تو این روش از یه فناوری به اسم تحریک مغناطیسی ترانس کرانیال استفاده می‌شه که می‌تونه بخش هایی از مغز رو موقتاً تحریک یا غیرفعال کنه.
مثلاً، دانشمندها بخشی از مغز که به احساس ترس و نفرت واکنش نشون می‌ده رو غیرفعال کردن. نتیجه چی شد؟ آدم‌ها نسبت به خوردن غذاهایی که حاوی حشرات بودن، واکنش منفی کمتری نشون دادن و راحت‌تر حاضر شدن امتحانش کنن!

همه این مثال‌ها نشون می‌دن که چطوری نورومارکتینگ از مغز و احساسات ما برای درک بهتر رفتار مصرف کننده استفاده می‌کنه. از تغییر طرز فکر ما درباره برندها تا ایجاد عادت‌های جدید یا حتی تغییر رفتارهای ناخودآگاه، این علم به شدت جذاب و قدرتمنده. 🧠✨

نمونه هایی از کاربرد نورومارکتینگ در برندهای بزرگ

1. متا (Meta)

متا (همون فیسبوک سابق) از نورومارکتینگ برای بهتر کردن تجربه‌های انسانی استفاده می‌کنه؛ از تبلیغات آنلاین گرفته تا دنیای واقعیت مجازی (VR).
فیسبوک یه بخش مخصوص نورومارکتینگ راه اندازی کرده که هدفش افزایش درآمد تبلیغاته. یکی از مطالعات جالبی که متا انجام داده، بررسی واکنش‌های احساسی و شناختی آدم‌ها در حین چت تو دنیای مجازی با هدست Oculus در مقایسه با یه گفتگوی حضوری بوده.

نتیجه؟ مکالمات تو واقعیت مجازی تقریباً همون سطح از تعامل احساسی رو ایجاد می‌کنه که صحبت کردن حضوری داره. جالبه، نه؟

2. تیک تاک (TikTok)

تیک تاک از نورومارکتینگ برای سنجیدن توجه و اثرگذاری ویدیوهای کوتاهش استفاده می‌کنه. این پلتفرم با همکاری شرکت Neurons تحقیقاتی انجام داده تا بفهمه ترکیب تیک تاک با کانال‌های دیگه مثل تلویزیون و سرویس‌های استریم، چطور می‌تونه عملکرد تبلیغات رو بهتر کنه.

تو این مطالعه، توجه و یادآوری برند بعد از دیدن تبلیغات توی تلویزیون، استریم و تیک تاک اندازه گیری شد. نتیجه‌ها نشون دادن که وقتی این کانال‌ها با هم ترکیب می‌شن، اثرگذاری تبلیغات به طرز چشم گیری بالا می‌ره. پس اگه دنبال یه استراتژی ویدیویی قوی هستی، ترکیبشون جواب می‌ده.

3. گوگل (Google)

گوگل هم از نورومارکتینگ استفاده‌های جالبی کرده! یه آزمایش معروف به اسم "50 سایه آبی" انجام دادن. داستان از این قرار بود که توی این تست، رنگ لینک‌های نتایج جستجو رو به چندین طیف مختلف از آبی تغییر دادن و بعد میزان کلیک‌ها رو اندازه گرفتن.

نتیجه شگفت انگیز بود: تغییر رنگ لینک‌ها باعث شد گوگل بتونه حدود 200 میلیون دلار درآمد اضافی کسب کنه! پس، حتی جزئیاتی مثل رنگ می‌تونه کلی روی تصمیم گیری مخاطب تاثیر بذاره.

4. کوکاکولا (Coca-Cola)

کوکاکولا از نورومارکتینگ برای بهبود عملکرد تبلیغاتش استفاده می‌کنه و روی درگیر کردن هر پنج حس مخاطب تمرکز داره.

یه مطالعه نورومارکتینگ معروف هم انجام شد که توش ترجیحات مشتری‌ها بین کوکاکولا و پپسی بررسی شد. علاوه بر این، از ردگیری چشم (Eye-Tracking) استفاده کردن تا رفتار مشتری‌ها تو فروشگاه‌ها رو بفهمن.

کوکاکولا همیشه ثابت کرده که فهم دقیق احساسات و رفتار مصرف کننده می‌تونه یه برند رو تو رقابت جلو بندازه.

5. فریتو-لی (Frito-Lay)

فریتو-لی، یکی از بزرگ‌ترین برندهای تولیدکننده اسنک، از نورومارکتینگ استفاده کرده تا بفهمه تبلیغات و بسته بندی محصولاتش چقدر موثرن. علاوه بر این، این برند واکنش آدم‌ها به محصولات چیتوز رو بررسی کرده تا بفهمه چرا این محصول انقدر طرفدار داره.

با این تحقیقات، فریتو-لی تونست اطلاعات ارزشمندی درباره رفتار و علاقه مشتری‌ها به دست بیاره و تبلیغات و بسته بندیش رو بهبود بده.

6. مونو تایپ (Monotype)

مونو تایپ که بزرگ‌ترین شرکت طراحی فونت در جهانه، با کمک نورومارکتینگ تاثیر احساسی فونت‌ها روی مخاطب رو بررسی کرده. همکاری این شرکت با Neurons نشون داد که انتخاب فونت مناسب می‌تونه:

  • 13% مرتبط تر پیام برند رو به مخاطب برسونه.
  • 10% بیشتر تو ذهن بمونه.
  • 9% اعتماد مخاطب رو نسبت به برند بیشتر کنه.

این یافته‌ها به مونو تایپ کمک کردن تا برند خودش رو تو دنیای طراحی و تایپوگرافی تقویت کنه. حتی از این نتایج تو کمپین معروفش به اسم "چرا فونت‌ها روی احساسات ما تاثیر دارن" استفاده کرد. این کمپین باعث شد که مخاطب‌ها بیشتر مشارکت کنن و تعامل بالاتری نسبت به هر کمپین دیگه ای که مونو تایپ قبلاً داشته، به وجود بیاد.

7. اسپاتیفای (Spotify)

وقتی اسپاتیفای می‌خواست محصولش رو برای یک میلیارد مشتری بالقوه توی بازار هند معرفی کنه، دنبال یه موسیقی مناسب برای تبلیغات برندش بود. اسپاتیفای با کمک شرکت Neurons یه تحقیق نورومارکتینگ انجام داد تا دقیقاً اون آهنگی که با مخاطب‌های جدیدش تو هند هماهنگ تره رو پیدا کنه.

نتیجه؟ اسپاتیفای تونست با این آهنگ مناسب فروشش رو توی هند به شکل چشمگیری افزایش بده و یه معرفی موفق توی این بازار جدید داشته باشه.

8. لووز (Lowe’s)

لووز، یه برند بزرگ در حوزه لوازم بهسازی خونه، از ابزارهای نورومارکتینگ برای بررسی رفتار خرید داخل فروشگاه استفاده کرد. محقق‌ها با استفاده از عینک‌های ردگیری چشم، میزان توجه بصری و واکنش‌های احساسی مشتری‌ها نسبت به یه محصول خاص رو اندازه گرفتن.

نتایج نشون داد که وقتی مشتری‌ها قبلاً تبلیغات یه محصول رو دیده بودن، توجهشون به اون محصول بیشتر جلب می‌شد و واکنش‌های احساسی قوی‌تری نشون می‌دادن. این تغییرات در نهایت باعث افزایش احتمال خرید اون محصول شد.

9. آیکیا (IKEA)

آیکیا با همکاری شرکت Neurons از نورومارکتینگ برای بررسی واکنش مشتری‌ها به مدل‌های تجاری جدید و پایدارتر استفاده کرد. تو این تحقیق، از هدست‌های EEG با وضوح بالا و ابزارهای ردگیری چشم استفاده شد تا واکنش‌های مصرف کننده به ایده هایی مثل سیستم انرژی خورشیدی خانگی که مشتری‌ها می‌تونستن خودشون انرژی تجدیدپذیر تولید کنن، بررسی بشه.

نتایج این تحقیق کمک کرد تا مدیر نوآوری پایداری آیکیا مدل‌های تجاری موفق‌تری مثل ارائه انرژی خورشیدی خانگی و جایگزینی پلاستیک‌های تجدیدپذیر رو طراحی کنه. این تغییرات نه تنها از نظر محیط زیستی عالی بودن، بلکه به تقویت برند آیکیا هم کمک بزرگی کردن.

چه پیدا کردن آهنگ مناسب برای تبلیغات باشه، چه بهبود رفتار خرید تو فروشگاه یا معرفی ایده‌های پایدار جدید، نورومارکتینگ به برندها کمک می‌کنه تا بهتر بفهمن مشتری هاشون به چی نیاز دارن و چطور می‌تونن اون‌ها رو جذب کنن. این علم واقعاً می‌تونه آینده بازاریابی رو متحول کنه!

نورومارکتینگ چیا درباره مشتری‌ها نشون می‌ده؟

نورومارکتینگ می‌تونه تو چهار مرحله اصلی از مسیر مشتری کمک کنه تا بفهمیم تبلیغات چطور کار می‌کنن. این چهار مرحله که به اسم "مدل ۴ قدرت" (4 Power Model) شناخته می‌شن، عبارتند از:

  • جلب توجه: آیا تبلیغ دیده می‌شه یا نادیده گرفته می‌شه؟
  • جذابیت: آیا برای مخاطب جذابه؟
  • وضوح: آیا پیام تبلیغ واضح و قابل فهمه؟
  • ماندگاری: آیا تو ذهن مخاطب باقی می‌مونه؟
4 Power Model

این مدل توسط Neurons و دانشگاه استنفورد توسعه داده شده و یه راهکار ثابت شده برای موفقیت در تبلیغات به حساب میاد.

1. توجه (Attention)

سوالاتی که تو این مرحله بهشون پاسخ می‌ده:

  • آیا تبلیغت اصلاً دیده می‌شه یا مخاطب از کنارش رد می‌شه؟
  • آیا باعث می‌شه مخاطب برای لحظه ای متوقف بشه و توجه کنه؟
  • آیا به اندازه کافی توجه مخاطب رو نگه می‌داره تا واکنشی ایجاد کنه؟
  • آیا مشتری می‌تونه محصولت رو تو قفسه فروشگاه پیدا کنه؟
  • آیا مخاطب برندت رو می‌شناسه یا توضیحات محصول رو وقتی نگاه می‌کنه متوجه می‌شه؟

مثالی از جلب توجه: Ferrero

برند معروف شکلات، فررو (Ferrero)، به خوبی می‌دونه چطور مخاطبش رو مجذوب کنه، مخصوصاً تو مناسبت هایی مثل روز ولنتاین. این برند با استفاده از استراتژی‌های نورومارکتینگ تونسته تو ذهن مخاطبش جایگاه محکمی پیدا کنه.

چیکار می‌کنن؟

  • لوگو تو هر صحنه: فررو لوگوش رو تو هر صحنه از تبلیغش، مخصوصاً ۱۰ ثانیه اول، به وضوح نشون می‌ده.
  • هماهنگی رنگ و تم: از رنگ‌ها و تم هایی استفاده می‌کنن که با المان‌های برندشون همخوانی دارن.
  • قصه ساده و جذاب: داستان تبلیغ ساده و تصویری جذاب داره که مخاطب رو درگیر نگه می‌داره.
  • تمرکز روی محصول: محصولشون رو تو مرکز صحنه‌های کلیدی قرار می‌دن تا کانون توجه باشه.
  • تعادل بصری: از صحنه‌های پیچیده و بیش از حد شلوغ اجتناب می‌کنن تا اطلاعات بصری به راحتی پردازش بشه.

نتایج علمی تبلیغ فررو

تو بررسی‌های انجام شده، میزان تمرکز (Focus) و بار شناختی (Cognitive Demand) مخاطب برای هر فریم از تبلیغ اندازه گیری شد.

  • تمرکز بالا: نشون می‌ده که بخش‌های مهم تبلیغ، توجه رو به خودشون جلب می‌کنن.
  • تعادل بار شناختی: یعنی مخاطب به راحتی برند رو می‌بینه و احتمالاً اون رو به خاطر می‌سپاره.

این داده‌ها با ابزار Neurons AI جمع آوری شدن، که با یادگیری از مغز انسان، می‌تونه ظرفیت پردازش اطلاعات بصری رو تحلیل کنه. اینطوری تبلیغ‌های فررو همیشه هم جذابن و هم موندگار! 

2. بار شناختی (Cognitive Load)

یکی از سوالات مهمی که نورومارکتینگ اینجا جواب می‌ده اینه که:

  • آیا مخاطب پیام تبلیغ رو می‌فهمه؟
  • آیا داستان تبلیغ و برندتون به هم ارتباط قوی دارن؟

اگه تو یه تبلیغ تغییرات ناگهانی یا چیزای حواس پرت کننده وجود داشته باشه، شانس اینکه مخاطب جزئیات اصلی تبلیغ رو به خاطر بیاره خیلی کمتر می‌شه. این پدیده رو تو علوم شناختی به اسم Doorway Effect می‌شناسن.

اثر درب یا Doorway Effect چیه؟

حتماً برات پیش اومده که از یه اتاق به اتاق دیگه بری و یهو یادت بره برای چی اومدی؟! دلیلش اینه که مغزت با عبور از درب، یه جورایی خودش رو ریست می‌کنه. تو تبلیغات هم وقتی صحنه‌ها خیلی سریع و ناگهانی تغییر کنن، همین اتفاق میوفته و مغز مخاطب نمی‌تونه اطلاعات رو درست پردازش کنه.

یه مثال خوب: تبلیغ مک دونالد

تبلیغ "تخفیف‌های گیرا" مک دونالد این مشکل رو نداره، چون داستان تبلیغ ساده ست و بار شناختی پایینی داره. این یعنی مغز مخاطب تحت فشار زیاد قرار نمی‌گیره و راحت می‌تونه پیام تبلیغ رو درک کنه و به یاد بیاره.

امتیاز بار شناختی: این امتیاز نشون می‌ده که هر فریم از یه ویدیو چقدر اطلاعات ارائه می‌ده. هرچی امتیاز بالاتر باشه، اطلاعات بیشتری تو یه لحظه به مخاطب منتقل می‌شه و احتمال اینکه مغز مخاطب گیج بشه بیشتره. ابزار Neurons AI این امتیاز رو اندازه گیری می‌کنه و به برندها کمک می‌کنه تا تبلیغاتی ساده‌تر و موثرتر بسازن.

3. احساسات و واکنش‌ها (Emotions & Feelings)

نورومارکتینگ همچنین به این سوالات جواب می‌ده:

  • وقتی مخاطب تبلیغ، بسته بندی یا محصول شما رو می‌بینه چه واکنشی داره؟
  • آیا این تبلیغ حس تعامل و نیاز واقعی ایجاد می‌کنه یا واکنش مخاطب خنثی ست؟

ابزارهایی مثل EEG و Eye-Tracking

ترکیب ابزارهای EEG (برای اندازه گیری فعالیت مغزی) و Eye-Tracking (برای ردگیری نگاه) کمک می‌کنه تا واکنش هایی مثل توجه، احساسات، انگیزه و حافظه رو اندازه بگیرن. این آزمایش‌ها به برندها این امکان رو می‌ده که تصمیم‌های دقیق و مبتنی بر داده بگیرن و مطمئن بشن که هر صحنه از تبلیغ، تأثیر قوی ای روی مخاطب داره.

بررسی این واکنش‌ها قبل از لانچ تبلیغات، به برندها کمک می‌کنه تا کمپین هاشون رو بهینه کنن و مطمئن بشن که هر فریم و هر پیام تبلیغاتی، کاملاً با مخاطب هماهنگه و بهترین بازخورد ممکن رو می‌گیره.

4. حافظه 

مشتری‌ها چی از برند شما یادشون می‌مونه؟

نورومارکتینگ به این سوالات کمک می‌کنه پاسخ بدیم:

  • مردم بعد از دیدن تبلیغ شما چه چیزایی رو به خاطر میارن؟
  • آیا فقط تبلیغ رو یادشون مونده ولی اسم برندتون رو نه؟
  • آیا تجربه بدی داشتن که باعث شده وقتی دوباره برندتون رو می‌بینن، حس منفی پیدا کنن؟

یه نکته مهم: گوشه مرگ تبلیغات (Corner of Death)

آمار نشون می‌ده 96 درصد مخاطب‌ها لوگو یا برند رو اگه تو گوشه پایین سمت راست تبلیغ باشه، نمی‌بینن! این منطقه که به "گوشه مرگ" معروفه، فقط 4 درصد از توجه مخاطب رو به خودش جلب می‌کنه.
حالا تصور کن لوگوی برند یا CTA (دعوت به اقدام) تو این بخش قرار بگیره. نتیجه؟ تأثیرگذاری و دیده شدن تبلیغ به شدت کم می‌شه. با این حال، جالبه بدونی که هنوز هم تو 50 درصد تبلیغات لوگو تو همین گوشه قرار داده می‌شه!

چطور حافظه برند رو تقویت کنیم؟

با آزمون و خطا و جا به جا کردن محل لوگو یا المان‌های کلیدی برند تو تبلیغ می‌شه حافظه برند رو تقویت کرد. جاگذاری درست می‌تونه احتمال اینکه مخاطب برندتون رو یادش بمونه، چند برابر کنه.

آیا نورومارکتینگ اخلاقیه؟

خیلی از افرادی که توی مطالعات نورومارکتینگ شرکت می‌کنن، نگرانی هایی درباره حریم خصوصی و استفاده از داده هاشون دارن. این افراد حق دارن بدونن که اطلاعاتشون برای چه هدفی استفاده می‌شه و مطمئن باشن که فقط برای اهداف علمی به کار می‌ره.

هدف اصلی نورومارکتینگ اینه که شرکت‌ها محصولات و تبلیغاتی طراحی کنن که واقعاً نیازها و ترجیحات مشتری‌ها رو برطرف کنه، نه اینکه مشتری‌ها رو گمراه یا کنترل کنه.

اما این به عهده شرکت‌ها و محققاس که این علم رو شفاف و اخلاقی استفاده کنن. یعنی:

  • روش‌ها رو شفاف توضیح بدن: همه بدونن چه تکنیک هایی به کار گرفته شده.
  • اطلاع رسانی کامل به شرکت کننده ها: باید رضایت آگاهانه شرکت کننده‌ها رو بگیرن.
  • حفظ حریم خصوصی: مطمئن باشن که اطلاعات افراد امن می‌مونه و به اشتراک گذاشته نمی‌شه.

برای اینکه نورومارکتینگ به صورت اخلاقی استفاده بشه، باید به این اصول توجه کرد:

  • مدل شفاف: تمام روش‌ها و متریک‌ها باید بر اساس مقالات علمی معتبر باشن و اگر می‌شه، به دانش موجود هم اضافه کنن.
  • دسترسی به داده ها: مشتری‌ها باید بتونن به داده‌های خام دسترسی داشته باشن و نتایج رو بررسی و تأیید کنن.
  • استفاده از علم معتبر: روش‌ها باید بر اساس دانش شناخته شده علوم اعصاب و روانشناسی باشه. متریک‌های جدید باید به عنوان "تجربی" دسته بندی بشن.

آینده نورومارکتینگ

نورومارکتینگ و علوم اعصاب مصرف کننده کم کم دارن به یکی از روش‌های رایج تو دنیای بازاریابی تبدیل می‌شن. ولی هنوز اول راه هستن. یکی از دلایلش اینه که تکنولوژی‌های لازم برای این حوزه گرون و در حال توسعه هستن. اما خبر خوب اینه که هرچی این تکنولوژی‌ها پیشرفته‌تر و در دسترس‌تر بشن، شرکت‌های بیشتری از روش‌های نورومارکتینگ استفاده می‌کنن.

یکی از تکنولوژی هایی که به نظر میاد آینده نورومارکتینگ رو دگرگون می‌کنه، واقعیت مجازی (VR) هست.
تصور کن یه هدست VR با دستگاه EEG ترکیب بشه و داده‌های مغزی رو جمع آوری کنه. این کار خیلی ارزون‌تر از خرید یه دستگاه EEG معمولیه و باعث می‌شه مشتری‌ها راحت‌تر تو تحقیقات نورومارکتینگ شرکت کنن.
دستگاه‌های VR می‌تونن ابزارهایی مثل چشم ردیاب داشته باشن که دنبال کنه مشتری داره به کدوم بخش‌ها نگاه می‌کنه. این داده‌ها کمک می‌کنن تا بفهمیم توجه مشتری بیشتر کجاست.

در آینده، ابزارهایی مثل چشم ردیابی و تشخیص چهره ممکنه تو فروشگاه‌ها و رستوران‌ها هم استفاده بشن. هدف؟ بهبود تجربه مشتری. مثلاً یه رستوران می‌تونه بفهمه کدوم بخش منو بیشتر توجه رو جلب می‌کنه یا یه فروشگاه بفهمه مشتری‌ها چطوری تو قفسه‌ها به دنبال محصولات می‌گردن.

یه پیش بینی جالب دیگه اینه که ممکنه در آینده لنزهای تماسی VR ساخته بشن. این لنزها می‌تونن اندازه گشاد شدن مردمک چشم مشتری رو موقع دیدن یه تبلیغ اندازه گیری کنن. این اطلاعات می‌تونه نشون بده که تبلیغ چقدر تونسته هیجان یا علاقه تو مخاطب ایجاد کنه.

آینده نورومارکتینگ پر از تکنولوژی‌های هیجان انگیزه که قراره هم برای برندها و هم برای مشتری‌ها تجربه رو بهتر کنن. از واقعیت مجازی گرفته تا ابزارهای پیشرفته ردیابی نگاه، این علم داره به سمتی می‌ره که بازاریابی رو دقیق تر، علمی‌تر و موثرتر از همیشه بکنه. 

سوالات متداول

neuromarketing FAQ

1. نورومارکتینگ دقیقاً چیه؟

نورومارکتینگ ترکیبی از علوم اعصاب، روانشناسی و بازاریابیه که با استفاده از ابزارهایی مثل ردیابی نگاه، EEG (نوار مغزی) و دیگر تکنیک ها، به برندها کمک می‌کنه تا بهتر بفهمن مشتری‌ها چطور تصمیم می‌گیرن و چه احساسی دارن.

2. چه کسب وکارهایی می‌تونن از نورومارکتینگ استفاده کنن؟

همه کسب وکارها، از برندهای بزرگ گرفته تا استارتاپ‌های کوچیک، می‌تونن از نورومارکتینگ استفاده کنن. این علم تو طراحی تبلیغات، بسته بندی محصولات، تجربه کاربری وب سایت و حتی فروشگاه‌ها کاربرد داره.

3. ابزارهای پرکاربرد نورومارکتینگ کدوما هستن؟

ابزارهای اصلی شامل:

  • ردیابی نگاه (Eye-Tracking): بررسی حرکت چشم‌ها برای فهمیدن اینکه مشتری به کجا نگاه می‌کنه.
  • EEG: اندازه گیری فعالیت مغزی برای تحلیل احساسات و توجه.
  • fMRI: بررسی تغییرات جریان خون در مغز.
  • تحلیل حالت‌های چهره: فهم احساسات از روی حالت چهره.
  • اندازه گیری‌های فیزیولوژیکی: مثل ضربان قلب و تنفس.

4. نورومارکتینگ چقدر گرونه؟

بسته به نوع ابزار و تحقیق، هزینه‌ها می‌تونه متفاوت باشه. تکنولوژی هایی مثل fMRI گرون ترن، اما روش‌های ساده‌تر مثل ردیابی نگاه یا تست‌های آنلاین مقرون به صرفه‌تر هستن.

5. آیا استفاده از نورومارکتینگ اخلاقیه؟

بله، به شرطی که:

  • اطلاعات مشتری‌ها محفوظ بمونه.
  • رضایت آگاهانه از شرکت کننده‌ها گرفته بشه.
  • روش‌ها شفاف و بر اساس دانش علمی معتبر باشن.

6. آیا نورومارکتینگ جایگزین بازاریابی سنتی می‌شه؟

نه، نورومارکتینگ به جای جایگزین شدن، مکمل بازاریابی سنتیه. این علم کمک می‌کنه بازاریابی دقیق‌تر بشه و با شناخت عمیق‌تر مشتری ها، استراتژی‌های بهتری طراحی بشه.

7. نورومارکتینگ فقط برای تبلیغات استفاده می‌شه؟

نه! نورومارکتینگ توی طراحی محصول، تجربه کاربری، بسته بندی و حتی تحلیل رفتار مشتری‌ها تو فروشگاه‌ها هم کاربرد داره.

8. آیا این علم فقط برای شرکت‌های بزرگه؟

نه، هر شرکتی، حتی کوچیک‌ترین کسب وکارها، می‌تونن با روش‌های ساده و ابزارهای مقرون به صرفه از نورومارکتینگ بهره ببرن.

9. آیا نورومارکتینگ واقعاً اثربخشه؟

بله، داده‌های علمی و تجربیات برندهای بزرگ نشون داده که این علم می‌تونه بازده تبلیغات و استراتژی‌های بازاریابی رو به طرز چشمگیری افزایش بده.

جمع بندی

نورومارکتینگ یه پل جادوییه که کسب وکارها رو به دنیای پیچیده ذهن آدم‌ها وصل می‌کنه. این علم به ما کمک می‌کنه بفهمیم چطور با برندها ارتباط برقرار می‌کنیم و تصمیمات خرید رو می‌گیریم. آینده نورومارکتینگ قراره همه این فرآیندها رو بهتر و جذاب‌تر کنه.

با استفاده از ابزارهایی مثل ردیابی نگاه، اسکن مغزی (EEG) و حتی فناوری‌های جدید مثل واقعیت مجازی (VR)، برندها می‌تونن دقیق‌تر بفهمن مشتری‌ها به چی فکر می‌کنن و چه احساسی دارن. این یعنی طراحی تبلیغاتی که واقعاً دیده می‌شه، بسته بندی هایی که حس خرید ایجاد می‌کنن، و تجربه هایی که به یادماندنی هستن.

از برندهای بزرگ مثل کوکاکولا و اسپاتیفای گرفته تا فروشگاه هایی مثل آیکیا، همه فهمیدن که شناخت بهتر رفتار و احساسات مشتری می‌تونه نتیجه ای فوق العاده به همراه داشته باشه. البته، استفاده از این علم باید اخلاقی و شفاف باشه، چون در نهایت، هدفش ایجاد تجربه هایی بهتر و برطرف کردن نیازهای مشتری هاست، نه دستکاری اون ها.

حالا نوبت توئه! تو کسب وکارت چطور می‌تونی از نورومارکتینگ استفاده کنی؟ وقتشه که با ابزارها و روش‌های این علم آشنا بشی و برندت رو به سطح جدیدی برسونی.
اگه سوالی داری یا ایده ای تو ذهنت هست، تو نظرات باهام به اشتراک بذار! 😊

۰ دیدگاه
ما همه سوالات و دیدگاه‌ها رو می‌خونیم و پاسخ میدیم

دوره الفبای برنامه نویسی با هدف انتخاب زبان برنامه نویسی مناسب برای شما و پاسخگویی به سوالات متداول در شروع یادگیری موقتا رایگان شد:

۲۰۰ هزار تومان رایگان
دریافت دوره الفبای برنامه نویسی